دوست دارم اهل آسمان باشم...

دوست دارم اهل آسمان باشم...

آخرین مطالب

۲۱ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

امروز روبروی چشمای من به طرز خیلی دلخراشی , خیلی ناباورانه دو تا گلدونِ قشنگم, دو تا گلدونِ عزیزتر از جانم که هر روز وقتی وارد دفترم می شدم بهشون سلام می کردم و حالشونو میپرسیدم و حتی بوسشون می کردم از رو میز افتادن و شکستن و من با چشم خود دیدم که جانم می رود...

" بدجوری خورد تو ذوقم, یعنی شکست عشقی خوردم شدید...

fati ma
۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دلم برای صبح های خنک , نسیم های مهربان تنگ می شود..

دلم برای نوازش صدای مادر و نگاه نازک پدر تنگ میشود...

برای آغوش برادر و دست های کوچک خواهر تنگ می شود...

دلم برای  کوچه مان و همسایه های سپید تنگ میشود 

برای خیابان ها و گربه های ساکت که وقتی به من میرسند توی صورتم زل میزنند تنگ میشود

برای گنجشکهای خوشحال برای درخت ها حتی برای دست اندازهای خیابان تنگ می شود

دلم برای آدم ها بیشتر تنگ می شود...

برای نگاه آرام عابران , برای خنده ی دختران کوچک , برای بازیگوشی پسر بچه ها تنگ می شود...

برای نگاه مهربان مرد مغازه دار , برای دخترم گفتن های آن راننده تاکسی خنده رو , برای آن عکاس مؤدب تنگ می شود...

دلم برای صدای مهربان خانم مسئول که میگفت دیر شده عجله کنید می خواهم درهارا قفل کنم تنگ میشود...

دلم برای دختر چشم سبزی که در آینه نگاهمان می کرد و میگفت لبخند بزنید تنگ می شود...

دلم برای دوستم و آن پسر بازیگوشش که از دیوار راست بالا می رود تنگ می شود...

دلم برای نگاه های به زمین دوخته شده آن مرد نجیب تنگ می شود...

برای خانم بیمه و شوهر و پسرشان که در شبهای تاریک دلگرمیم بودند تنگ می شود...

دلم برای آن دختر چادیِ مهربانِ بلندپرواز که گاهی به من سر میزد تنگ میشود... 

دلم برای آن شاگرد مهربان و سربه زیر و باهوش تنگ می شود...

دلم برای این درو دیوار , آن دو درخت آلبالو, و درخت های اقاقیای کنار خیابان , دلم برای این گره چینی های روی شیشه ها تنگ می شود...

دلم برای این مردم آشنایِ مهربان , برای این خیابان های صبور , برای جیک جیک گنجشک ها , میو میوِ گربه ها , این هوای خنک , آب چشمه های جوشان و دلم برای دیوارهایت تنگ می شود شهر روزهای روشن و شب های روشن تر, مطمئنم...

دلم برای خیلی چیزها تنگ می شود...



fati ma
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

می‌روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد

می‌گذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد

سر ز پیشت برنمی‌آرم ز دستور طلب

شرم می‌دارم ز روی گلعذارت خیر باد

هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت

از خدا باد آفرین بر روزگارت خیر باد

گر دهد عمرم امان رویت ببینم عاقبت

ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد

گر ز چین زلف تو بویی رسد بر خاک ما

زنده برخیزم ز بوی مشکبارت خیر باد

گر ز من یاد آوری بنویس آنجا قطعه‌ای

سعدیا آن گفته‌های آبدارت خیر باد

"سعدیِ جان"

fati ma
۲۱ تیر ۹۵ ، ۲۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


هر کاری کردم نتونستم راجع به این فیش های حقوقی جنابان مسئولین چیزی ننویسم , توی مملکتی که این جنابان دم از دیانت و مسئولیت و وجدان میزنن همینو کم داشتیم , مردم کم به همه چی بدبین بودن دیگه نور علی نور شد!!!!

چطوری یه کسی که یه مسئولیتی داره می تونه به خودش اجازه بده حق میلیون ها هم وطن خودشدو بخوره یه آبم روش؟؟؟

وقتی نظارات نباشه , وقتی قانونو نادیده گرفتن انقد راحت باشه , وقتی وجدانی در میون نباشه یا حتی کسی نباشه که جلوی این آدمای بی وجدانو فاسدو بگیره همین میشه دیگه, جامعه به جایی رسیده که فاسد پرور شده , زمان صدر اسلام ,عصر امام علی (ع) فقط یه معاویه بود که از قدرتش سوء استفاده میکرد , از بیت المال برای خودش قصر می ساخت و ریخت و پاش می کرد اما امام جلوش وایساد و اینطوری شد که نتونستن وجود امامو ,عدل امامو تحمل کنن , با این وجود امام علی 4 سال حکومت کرد من مطمئنم اگه امام علی تو زمونه ی ما زندگی می کرد یه روزم زنده نمی ذاشتنش!! جامعه ای که مسئولینش تحمل عدلو نداشته باشن تحمل نمی کنن یکی بخواد جلوی اشرافی گریشونو بگیره !!

چی شد که جامعه ی ما تبدیل به یه جامعه ی معاویه پرور شد؟ این سوالیه که ما باید از خودمون بپرسیم ,مایی که اعضای متوسط این جامعه ایم و با شنیدن این خبرا مغزمون سوت می کشه و کاری از دستمون بر نمیاد, باید بیشتر فکر کنیم شاید یه معاویه ای درون ما خوابیده باشه , شاید هرکدوممون از این خوی اشرافیگری تو وجودمون داشته باشیم که ازش بی خبریم .

امیدوارم هرکدوم از ما اگه یه روزی به یه مسئولیتی رسیدیم فراموش نکنیم که موقعیت و ثروت بد جوری وسوسه کنندس , باید بتونیم جلوی خودمونو بگیریم که سوء استفاده نکنیم , همیشه از خدا بخوایم هوامونو داشته باشه که به راه خطا نریم. 

حالا که کسایی هستن که راحت پا روی هر قانونی میذارن و هیچ حد و مرزی برای ارضای حرص و طمع خودشون ندارن , باید نظارتا زیاد و دقیق شه و حتما باید متخلفا مجازات بشن , موافقین؟

پ ن : تا عبرتی باشد برای سایرین



fati ma
۲۰ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چطوریه که گاهی همه کارا رو طبق برنامه انجام می دیو انتظار داری که نتیجشو ببینی اما نمیشه, مگه خداوند جهانو بر پایه نظم بنا نکرده؟ هر کاری یه بازخوردی داره دیگه ,البته اگه بخوایم از دید مادی به قضیه نگا کنیم باید کارا طبق نظم وترتیب و اونطوری که پیش بینی میکنیم جلو برن ,حتی کسایی که به خدا اعتقادی ندارن این اتفاق براشون می افته ولی خدا خودش یه شرایطی رو ایجاد کرده یه میونبری گذاشته به اسم توکل , خودش گفته تو به من توکل کن دیگه به بقیش کاری نداشته باش منظورم این نیست که بشینیم و دست روی دست بذاریمو منتظر معجزه از طرف خدا باشیم , ولی بعضی وقتا که کارا نه از روی قانون طبیعت و نه از روی لطف و کرم خدا پیش نمیره مغزم هنگ میکنه دیگه واقعاً نمی دونم باید چیکار کنم , بالاخره آدم وقتی به خدا ایمان داره یه انتظاراتی ازش داره دیگه, بعضی اوقات کارا جوری گره می خوره که هرچی فکر میکنم نمی تونم علتشو بفهمم , پس مرز بین جبر و اختیار چیه , فکر کردن بهش دیوونم میکنه , وقتایی که دعا می کنمو اجابت نمیشه یا همه ی مقدمات یه کاریو می کنم و درست پیش نمیره واقعاً سرگردون می شم , فهمیدن اینکه اراده ی خدا و اختیار آدم بالاخره کدومشونه که باید آدم روش حساب کنه سخته واقعاً گیجم می کنه...

fati ma
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۰:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک روز به اتفاق صحرا من و تو

از شهر برون رویم تنها من و تو

دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم

آنوقت که کس نباشد الا من و تو...

"سعدیِ جان"


fati ma
۱۵ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

                                                                                         

 مزرع سبز فلک دیدمو داس مه نو          یادم از کشته ی خویش آمدو هنگام درو

                                                                                         "حضرت حافظ"

ماه رمضون امسالم به آخر رسیدو من حس میکنم چیزی بهم اضافه نشد , نتونستم اونجوری که باید از خوان رحمتت استفاده کنم خدا.

درسته که تو بین بنده هات تبعیض قائل نمی شیو فضل خودتو شامل حال همه ی بندهات میکنی؟

میشه خواهش کنم منم از بقیه جدا نکنیو توجهتو , نظرتو , مهربونیتو , دستتو رو سر منم بکشی؟

درسته من گاهی تو رو فراموش میکنم ولی میشه تو منو فراموش نکنی؟ 

میشه ماه رمضونِ سال دیگه رم ببینم؟

از اینکه توفیق دادی روزه بگیرم تو رو شکر میکنم...

بوی عید میاد...

عید همگی پیشاپیش مبارک :)

*دلم برا ماه رمضون تنگ میشه...


fati ma
۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۸:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دچار یه نوع خود زنیِ احمقانه شدم ,انگار دل نمی خواد شرایطمو عوض کنم حالم بهتر شه ,واقعاً چرا؟؟


fati ma
۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۰:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بابای من آدمیه که از هر فرصتی واسه راهنمایی کردن همه و علی الخصوص ما یعنی بچه هاش استفاده می کنه. باور کنین اگه پیامبر می شد همه ی مردم جهانو می تو نست متقاعد کنه ایمان بیارن , وقتی یه چیزیو توضیح میده تا همه ی ابعادو قبل و بعد وشرح ماوقعو نده دست بر نمی داره مثالایی هم که میزنه کاملا ملموسو عینیه (با رسم شکله) ,یادمه وقتی عمل جراحی کیسه صفرا کرده بود برای همه ما و البته مهمونایی که برای عیادتش میومدن کاملا موقعیت کیسه صفرا در بدن, وظایف کیسه صفرا و روش عملشو توضیح میداد(قربونش برم) , هروقتم می شینیم اخباری مستندی ببینیم ,شرح و تحلیل اونو به طور همزمان از پدر جانم می شنویم , طوری وقایع خاور میانه , اروپا و خلاصه همه ی اتفاقایی که ممکنه بیفتنو پیش بینی میکنه که شاخ در میاریم ,تحلیل سیاسیش حرف نداره(بازم قربونش برم :-*) خلاصه اینکه علاوه بر حجت درونیو بیرونی که همون عقل و پیامبرا و اماماست من یه حجت حی و حاضر دارم که اگه پامو کج بذارم دیگه جای هیچ بهانه و توجیهی باقی نمی مونه...

"خدا یه همه ی پدراو و البته بابای من سلامتی بده و سایشونو از سرمون کم نکنه... "

"دوست دارم باباجون"




fati ma
۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
می آیی و لطف و کرمت می بینم
آسایش جان در قدمت می بینم
وآن وقت که غایبی همت می بینم
هر جا که نگه می کنمت می بینم
                         "سعدیِ جان"
fati ma
۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر