نجوا...
يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۸ ب.ظ
این روز ها همه از صبر من تعجب میکنند این روزها با نگاه هایشان به من می گویند دیگر ادامه نده خسته نشدی؟ نمی شود دیگر!
نمی دانند من هر روز با امید به فضل تو بیدار می شوم ,
نمی دانند من هر روز منتظر رحمت تو ام ,
نمی دانند روزم را با امید به کرم تو شب میکنم ,
نمی دانند هر روز تو را می خوانم تا اجابتم کنی ,
نمی دانند من به آیات تو ایمان دارم و وعده تو را باور دارم...
شنیده بودم دوست داری بندگانت تو را بخوانند وتو در اجابتشان تاخیر کنی تا بیشتر بخوانندت ,
شنیده بودم دوست داری صبر بندگانت را امتحان کنی , من صبورم ,به اندازه تمام روزهایی که تو را خواندم و گذشت و تو نظاره گره من بودی ,
شاید مرا می نگریستی و لبخند میزدی...
شاید دوست داشتی تو را طور دیگری بخوانم ,
شاید باز هم باید منتظر باشم ,نمی دانم...
شاید باید کسی را واسطه کنم ,
یا وجیها عندالله...
۹۵/۰۳/۳۰